سوال های ما و جواب های دکتر شیری

آرشیو سوالات پرسیده شده در کامنت های سایت و وبلاگ دکتر شیری

سوال های ما و جواب های دکتر شیری

آرشیو سوالات پرسیده شده در کامنت های سایت و وبلاگ دکتر شیری

سوال های ما و جواب های دکتر شیری

تقدیـــــــم به دکتر شیری عزیز

طبقه بندی موضوعی
Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
وبلاگ-کد جستجوی گوگل
نویسندگان
پیوندهای روزانه

53

سه شنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۳، ۱۱:۳۵ ق.ظ

پنجاه و سومین سری سوال های ما و جواب های دکتر شیری



چرا شما فکر می کنید تخته نرد بازی کردن با مراسم معنوی مشترک در زندگی ممکنه همنشینی داشته باشند؟

=====================

دکتر شیری :
چون من خوانندگان متنوعی دارم با سلیقه های مختلف
همچنین منظور من بازی بوه به معنای اعمش
حالا شما چرا اینقدر سخت شده براتون این سوال!!؟؟
لینک اصلی





سلام. دکتر دیدم اگه سوالم رو میل بزنم شاید خیلی طول بکشه جواب بگیرم. واسه همینم جسارت کردم و اینجا نوشتم. به نظرتون اختلاف سن هشت سال برای ازدواج زیاده؟ دختر 22 و پسر 30 ساله. کِی این "اختلاف سن" باید مهم باشه تو ازدواج اصلا؟

=====================

دکتر شیری :
بستگی به بلوغ اجتماعی و عاطفی دختر و پسر داره وگرنه چیز مهمی نیست
لینک اصلی





آقاد دکتر سلام
تازه عقد کردم. با همسرم خیلی شادیم. ولی یه مشکلی دارم اون هم اینه که خانواده همسرم که خیلی هم پرجمعیت هستند با من متفاوتند. مثلا هیچ کدوم از خانم های خانوادشون تحصیلات دانشگاهی ندارن و خانه دارن. ولی تو خانواده ما همه خانم ها تحصیلات بالای کارشناسی ارشد دارن البته بجز مادرم. البته من درک میکنم که خانواده همسرم از خانواده ما شاد ترن و علی رغم کمبودهایی که تو زندگی داشتن عزت نفس بالایی دارن. تو یکی از نامه هاتون خوندم مادر موفق مادریست که بچه غیر عقده ای تربیت کنه. که فکر کنم مادر همسرم تو این عرصه موفق بوده. خلاصه اینکه هرباری که دوتا خانواده ها بنا به دلیلی کنار هم قرار میگیرن حال خوب من خیلی خراب میشه. مدام مقایسه میکنم سطح زندگی خودم و خانواده همسرم. به لحاظ تحصیلات، رفاه زندگی و احساس میکنم ازین لحاظ اشتباه کردم. بنظر شما این حس درسته؟ اگه درسته تو این مرحله چکار کنم؟ البته در اوایل آشنایی برام از سطح زندگیشون گفته بود ولی من اینقدر همسرم برام جذاب بود و هست که مدام به نقاط مثبت خانوادش نگاه میکردم. مثل شادی، کانون گرم، عزت نفس خانواده همسرم. الان هم مدام خودم رو با این موارد دل گرم میکنم که من تو خانواده همسرم چیزهایی رو بدست میارم که تو خانواده خودم نمیتونسم و پیشرفت تو سایر عرصه ها رو از دوستان و خانواده خودم یاد میگیرم. بنظرتون اختلاف خانوادگی در این حد چقدر میتونه در آینده زندگی مشترک ما تاثیر گذار باشده؟
پیشاپیش از توجهتون سپاس گزارم

=====================

دکتر شیری :
داشته های خانواده همسرتون خیلی غنی است ! یعنی درسته تحصیلات بالا و حرفهای روشنفکرانه ندارند ولی چیزی که دارند ، خیلی خوبه
به هر حال ، خوب یا بده خانواده همسر ، وقتی مستقل شدید و رفتید سر خونه زندگیتون، اینقدرها مساله ای نیست
لینک اصلی





دکتر یه سوال دارم نمیدونم اینجا مطرح کنم یا جای دیگه اصلا میشه با شما ارتباط داشت دکتر میخواستم بدونم دانشگاه های معتبر روانشناسی که قابل ژذیرش گرفتن از ایران باشه را معرفی کنید ممنون میشم

=====================

دکتر شیری :
اکثر دانشگاههای خوب میشه....من دانشگاه اسکس در انگلیس واسه ادامه دتحصیل در رشته روانشناسی یونگ را توصیه میکنم
لینک اصلی





دکتر یک سوال دارم انصافا اگه میشه جواب بدین نظر شما راجع دکتر هلاکویی چیه؟

=====================

دکتر شیری :
خیلی شخصیت کاریزماتیکی دارند. روانپزشکند و صحبتهاشون که به دل من میشینه اما اینکه بدرد سنهای پایین بخوره مطمئن نیستم

اینها درباره کارشونه...درباره سایر فعالیت هاشون چیزی نمیدونم که نظری بدهم
لینک اصلی






اقای دکتر میبخشید میشه لطف کنید بگید دوره ی روانشناسی یونگ در دانشگاه چه مدت طول میکشد ؟ وایا مدرک بندی لیسانس و فوق لیسانس و دکتراست یا نه فقط یک مدرک دال بر گذرندون دوره میدن ممنون میشم جوابم را بفرمایید

=====================

دکتر شیری :
بستگی داره تو کدام دانشگاه منظورتون باشه
تو ایران من تو دانشگاه ترم ترم درس داده ام
تو انگلستان دانشگاه اسکس داره دوره فوق لیسانس میده یکساله
تو آمریکا فوق لیسانس میده دو ساله
تو همون انستیتو پاسیفیکا داره دکترا میده 4 ساله
انستیتو یونگ زوریخ هم هست که دیپلوما میده ولی اعتبارش از همه مدرکهای دنیا بیشتره!!!
لینک اصلی





دکتر شیری عزیز جدیدا با وبلاگ شما و سایتتون اشنا شدم از یه چیزی تو شما خیلی خوشم امد اینکه تغییر را امر راحتی تلقی نمیکنید دکتر میخواستم نظرتون را راجع به اینهمه کلاس های موفقیت که میخوان با 4تا تکنیک مفاهیم عمیق روانشناسی مثل اعتماد به نفس و درمان افسردگی رسیدن به کمال و خودشکوفایی و... را اموزش بدن بدونم البته دکتر من منکر این نمیشم که اگه کسی مفهوم اساسی را بدونه این تکنیک ها بعضا تاثیر نسبتا خوبی را بذاره اما تو یه جاهایی مثل روانشناسی رشد و کمال یا ازدواج یا نقاط حتی حساس تر نباید یه متخصص حرفه ای نظر بده به جای بعضی دوستان که فقط چند کتاب ان هم نه منابع رفرنس مطالعه کردند

=====================

دکتر شیری :
نیمای گرامی
این که آدم مثل نعلبکی باشه و با خوندن 2 تا کتاب و مقاله توهخم درمان برش داره واقعا مصیبتیه که این روزها داره رخ میده
بعضی درمانگرها نیز با عمه تراپی های خودشون دارند این حس را به بقیه میدهد که میشه از این سیر استفاده کرد
لینک اصلی





اولا سفر به شما و خانم محترمتون خوش بگذره ثانیا دیدم تو نظرای قبلی یکی در مورد تغییر نظر داده بود شما هم جواب درست و درمونی داده بودید من اسلاید کلاس های شما را دیدم بعضی وقتا خلاصه هایی که شاگرداتون مینویسند را دیدم خوب خداییش بخواهیم با سختگیری به کارای شما نگاه کنیم از چند دیدگاه مساله رانگاه میکنید و انرژی میذارید حالا میخوام بدونم علت اینکه کمتر از برنامه ریزی عصبی کلامی استفاده میکنید به خاطر اینه که میخوایید تغییر عمیق تر باشه یا اینکه دلیل دیگه ای داره؟بازم سفر خوش بگذره بهتون

=====================

دکتر شیری :

زهرای گرامی
من از NLP کم استفاده نمیکنم در اموزش زیرا ابزار آموزشی مناسبی است

لینک اصلی





خاک به سرم. پارسال تا ونیز رفتم. بالای سن مارکو نرفتم. هی بستی خوردم. سوار گوندوله شدم. پونته ها رو بالا پایین کردم. یعنی باید برم بمیرم من با این شعورم.فقط دنبال رستوران خوب بودم واسه این شیکم صاب مرده. حالا انگار کسی با دو روز گشنگی مرده. یکی نبود بگه خاک به سر مگه نون و ماستو ازت گرفتن. دو روز نون خالی کوفت کن عوضش برو سنت مارکو رو خوب ببین. یعنی حیف اون ویزا که به من دادن.

=====================

دکتر شیری :

دحتر خوب ! اصلا خوب نیست اینقدر خودتون را تخریب کردید...نرفتید که نرفتید...وجودتان باارزش تر از این حرفها هست

لینک اصلی





اقای دکتر نظر شما به عنوان یه روانشناس حرفه ای و کسی که فلسفه خونده درمورد تئوری غوغا یا اثر پروانه ای چیه؟

=====================

دکتر شیری :

راستش من در حد چند تامقاله و اون فیلم معروفش ازش خبر دارم...بقیه اش را تو یک فیلم بسیار جالب که شاید دیده باشید پیگیر شدم به اسم run lola run که آقای وحید اشتری بهم معرفی کرده بود. یه کم عجیبه اما در بحث جهانهای موازی شاید بهش یه نتایجی اخذ کرد...ما که عقلمون قد نمیده

لینک اصلی


نظرات (۲)

با سلام خدمت دکتر عزیز من همیشه مطالب سایت شما رو دنبال می کنم و چند بار پیام گذاشتم و جواب نگرفتم .دختری هستم 33 ساله ، اهل همدان ، خانواده ای تحصیلکرده و خوب و در عین حال 7 خواهر و برادریم .من کارشناسی دارم و شاغل هستم و وضعیت اجتماعی و مالی خوبی دارم و تا الان مجرد. دلیل ازدواج نکردنم عدیده است و اگه بخوام از مشکلاتم بگم یه نامه طولانی میشه . فقط در این حد بدونید که من حدود 5 سال پیش خواستگاری داشتم از همکارا که یکی از اقوامش با بدگویی هاش باعث شد بین ما به هم بخوره وعلیرغم قرار شب بله برون بر سر قرار حاضر نشوند. این موضوع باعث شد که من دچار افسردگی 1سال و نیمه بشم .و دوباره خواستگاری داشتم که به دلیل مراقبت از مادرش اون هم در شب بله برون زنگ زد و گفت من یه شرط دارم و اون اینکه مادرم با ما زندگی کنه ، من تمام شرایط این آقا رو باوجودی که از هر لحاظ ازمن پایین تر بود پذیرفتم حتی گفتم دو واحد می گیریم روبروی هم زندگی می کنیم قبول نکرد .اون لحظه فکر کردم پس من چی؟ حالا بعد از گذشت 3 سال می گم کاش می پذیرفتم. چون خواستگارهای بعدی ام اصلا به دلم ننشته اند . میدونم بعد سالها تو خودم کنکاش کردم میدونم اشتباه زیاد کردم و اشکالاتم چیه. ولی دیگه از کنکاش ، از کتاب خوندن و از خواستگار اومدن خسته ام.الان خواستگاری دارم که دوست برادرمه و 42 سالشه و ساکن کرج و شغلش آزاد و دیپلم و همه اصرار دارند باهاش صحبت کنم اما من به چند دلیل طفره میرم:1) سن بالای 40 .2)من شاغلم پس از فرزنددارشدن بچم چی میشه3)ودرصد کمی هم که ایشان دیپلمه و شغلشان آزاد است چه کنم به من لطفا جواب بدید
با سلام خدمت دکتر عزیز من همیشه مطالب سایت شما رو دنبال می کنم و چند بار پیام گذاشتم و جواب نگرفتم .دختری هستم 33 ساله ، اهل همدان ، خانواده ای تحصیلکرده و خوب و در عین حال 7 خواهر و برادریم .من کارشناسی دارم و شاغل هستم و وضعیت اجتماعی و مالی خوبی دارم و تا الان مجرد. دلیل ازدواج نکردنم عدیده است و اگه بخوام از مشکلاتم بگم یه نامه طولانی میشه . فقط در این حد بدونید که من حدود 5 سال پیش خواستگاری داشتم از همکارا که یکی از اقوامش با بدگویی هاش باعث شد بین ما به هم بخوره وعلیرغم قرار شب بله برون بر سر قرار حاضر نشوند. این موضوع باعث شد که من دچار افسردگی 1سال و نیمه بشم .و دوباره خواستگاری داشتم که به دلیل مراقبت از مادرش اون هم در شب بله برون زنگ زد و گفت من یه شرط دارم و اون اینکه مادرم با ما زندگی کنه ، من تمام شرایط این آقا رو باوجودی که از هر لحاظ ازمن پایین تر بود پذیرفتم حتی گفتم دو واحد می گیریم روبروی هم زندگی می کنیم قبول نکرد .اون لحظه فکر کردم پس من چی؟ حالا بعد از گذشت 3 سال می گم کاش می پذیرفتم. چون خواستگارهای بعدی ام اصلا به دلم ننشته اند . میدونم بعد سالها تو خودم کنکاش کردم میدونم اشتباه زیاد کردم و اشکالاتم چیه. ولی دیگه از کنکاش ، از کتاب خوندن و از خواستگار اومدن خسته ام.الان خواستگاری دارم که دوست برادرمه و 42 سالشه و ساکن کرج و شغلش آزاد و دیپلم و همه اصرار دارند باهاش صحبت کنم اما من به چند دلیل طفره میرم:1) سن بالای 40 .2)من شاغلم پس از فرزنددارشدن بچم چی میشه3)ودرصد کمی هم که ایشان دیپلمه و شغلشان آزاد است چه کنم به من لطفا جواب بدید
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی