98
نود و هشتمین سری سوال های ما و جواب های دکتر شیری
من فکر میکنم یه ارتباطی بین سایه ی شخصیت و افکار ناکارامد و کمبود عزت نفس باشه نمیدونم دکتر نظر شما چیه؟
=====================
دکتر شیری :اگر کسی عزت نفس اندک خودش را نبیند و انکار کند احتمالا دربقیه خیلی زیاد این موضوع را خواهد یافت!
سلام وقت بخیر آقای دکتر
همکاری دارم که 6سال پیش از من خواستگاری کرد
ما مدتی صحبت کردیم ولی درنهایت به ازدواج ختم نشد.او همزمان به چند نفر
دیگر از دختران محل کار پیشنهاد ازدواج داده بود. البته این رو بعداَ
فهمیدم. در نهایت با خواهر یکی از همکاران ازدواج میکنه و الان هم یه بچه
داره ولی امان از نفس اماره ایشون یکسال بعد از ازدواجش هنوز گلوش گیر بود
گفته بود به فکر رسیده با شما ازدواج موقت و...از این حرفها من هم خیلی
جدی ایستادم که اگه خودش رو جمع نکنه قضیه رو به رئیس و همسرش اطلاع می دم.
خلاصه همه چی جمع شد. ولی این آدم انگار یه جور سادیسم یا دیگر آزادی داره
خیلی دوست داره لج دیگران رو دربیاره سر کشو و کیف دیگران رفتن و یه جور
کنجکاوی های زشت .بارها هم تذکر بالغانه و غیر بالغانه گرفته. حتی میگه
خواهر خانمم من رو یاد معلم دبستانم میندازه یه حسی بهش دارم و به خاطر اون
حس سعی می کنم باهاش روبرو نشم. نمی دونم این تو وجودش چیه که حل نشده است
چند روز پیش می گفت در مورد دو نفر خیلی دوست داره لج دربیاره یکی من و
یکی هم یه همکار سابق که خیلی سال پیش بهش پیشنهاد داده بود. من تا حالا
برای حل مشکلم پیش سه تا روانشناس رفتم ولی فکر می کنم چون مشکل اونه قضیه
حل نمیشه. از این دله بازی ها و سرک کشیدنهای کودکانه اش خسته شدم.
=====================
دکتر شیری :گاهی
اوقات آدم از دست یه نفر در میره ولی حواسش نیست که طوری در نمیره که طرف
خسته بشه از دنبال کردن! یه چیزی احتمالا در شما هست که بدش نمیاد این اقا
را کشف کنه و لذا برخورد اصلی را که احتمالا گزارش انضباطی خواهد بود ،
نمیکنید
وگرنه با بی تفاوت بودن به او مثل خیل دیگه از همکاران میشید
من یاد نفرتی می افتم که زیرش عشقه و کافیه رایطش پیش بیاد تا لغزش رخ دهد
اون نفس اماره را شما هم دارید...منم دارم
ممنون از راهنمایتون دکتر عزیز
میشه لطف کنید و بگید چگونه خانواده ام و متقاعد کنم که موقعیت ازدواج و ندارم
ممنون میشم
=====================
دکتر شیری :کار
سختی نیست. به خودشون که بالغانه گفتید ، اگر اثر نکرد به خود خواستگار
میگید و خانواده متوجه میشوند که شما جدی هستید...البته فشارهایی خواهید
کشید ولی بهتر از اینه که اینقدر در سن کم برید تو مسوولیت ازدواج
ازدواج تو موقع بلوغ روانی بسیار اتفاق فرخنده ایست
سلام، وقتتون بخیر
جناب دکتر یکی از دوستانم 25 ساله دختری با ظاهری
ساده بعد از 1 سال دونبال کار گشتن در یک شرکت که یکی از آشنایان به وی
پیشنهاد کرد مشغول به کار شده، 6 ماهی است که در این شرکت کار می کند اما
مدیریت عامل شرکت که مردی مسن است چندین بار وی را به اتاقش دعوت کرده و
بعد از چندین جلسه به وی پیشنهاد سیغه داده، این دختر هم نگرانی از دست
دادن کارش را دارد چون شرکتی رو به پیشرفت است و کارش را دوست دارد و مدتها
به دنبال کار بوده حالا نمی داند چه برخوردی کند که نه موجب ابروریزی شود و
نه اخراج، چطور میتوان چنین مشکلاتی را حل کرد؟
ممنون می شم در سایتان هم مطلب بنویسید چون از این دست موضوعات بسیار زیاد است
=====================
دکتر شیری :به ایشان بگوید نامزد دارد
یا بگوید لازم است خود این اقا با پدر این دختر مووع را رسما مطرح کند ! و چون این اقا این کار را نمیکند ، توپ تو زمین ایشونه
استاد ببخشید به نظر شما چرا من یکی دو ساله هر چی تلاش میکنم در همون لحظه
ی تلاش مدام احساس میکنم دارم اب در هاون میکوبم.عین احساسی که الان هم
دارم
=====================
دکتر شیری :ایان استوارت میگه بازدارنده های روانی در کودکی در بزرگسالی بازنواخت میشه و وسط یه کار تو دل آدم را خالی میکنه
کتاب تحلیل رتار متقابلش را نگاهی بیندازید و به خودتون مجوز بدید که بالغانه در بار تدبیر خودتون را محترم بشمارید
آقای دکتر من ممنونم از راهنماییتون ولی شما که منو نمیشناسید چرا قضاوت روی ساده لوحیه من میکنید؟
این
آقا از هر لحاظ حتی از نظر کسانی که تجربه های زیادی تو زندگی داشتن فردی
معقول و دارای حسنهای زیادی هست و من در انتخاب ایشون در اولین قدم اشتباه
نکردم این شناخت من بعد یکسال آشنایی پیش اومده.من در این رابطه اونقدر
عاقلانه و غیر ساده لوحی حرکت کردم که امروز بتونم بدونه هیچ گونه پشیمونی
اخلاقی رابطه رو تموم کنم و احترام برای خودم و خانواده ام قائل باشم.من یه
انسانم و پر از احساسات که اگه دیروز براتون نوشتم که شاد نیستم فقط برای
اینه که تمام فکرم در طول روز به اینه که آیا درسته که من یه رابطه رو تموم
کنم و فقط با این دلیل که اون مغروره؟و از خودم میپرسم که آیا راهی دیگه
نیست ؟یعنی یه آدم با شرکت در کلاسها و مشاوره نمیتونه کمی از غرورش کم کنه
و رفتاره بهتری داشته باشه ؟تموم کردنه یه رابطه که اولین انتخابه و شاید
ساده ترین؟!!یعنی ما آدما هیچوقت به هم فرصت ندیم یا مجالی برای تغییر؟
نظر شما برای من محترمه و ارزشمند پس اگه ممکنه راهنماییم کنید که آیا با فرصت دادن مخالفید؟
=====================
دکتر شیری :دختر خوب ! بچه ها حرفهای زندگیشون را بهت هدیه کردند...تو به دفاعت ادامه بده در حالیکه کسی بهت حمله و قضاوت نکرده...من چیزی بلد نیستم برای تو
ترجیح میدهم تمام عمرم را با یک پرسش خوب زندگی کنم تا یک پاسخ بد!
من فقط یک سوال از شما پرسیدم..........!!!!
=====================
دکتر شیری :همینجاست فرق ادبیات و زندگی واقعی
به هستی و کسایی که دغدغه اینچنینی دارند:
من کسیم که بعد دوسه ماه
آشنایی با کسی که مشکلاتی زیادی داشت از جمله غرور بهش جواب دادم و ازدواج
کردیم. من از چند تا مشکلش آگاه بودم و به این امید که اگه من خوب باشم عوض
میشه ازدواج کردم. بعدش فهمیدم ایشون منفی تر از این حرفا بوده ولی دیگه
چاره نداشتم. ولی رو حرف خودم وایستادم....الان بعد دوسال 50% مشکلات شون
حل شده یعنی تغییر کردن و میگن به خاطر من بوده و خوبیهای من...ولی حالا من
دربدر دنبال یه مشاور خوب میگردم که بهم بگه با زخهایی که خوردم چی کار
کنم. آزرده ام و نمیتونم بدیاشو فراموش کنم. هرچند الانم خوبه و خیلی
مهربونه ولی زخم من خوب نمیشه.......دکتر ایمیل بزنم واقعا جواب میدین و
کسی رو معرفی میکنید؟
=====================
دکتر شیری :راست میگید....خیلی اوقات تحملها به قیمت عقده ای شدن یا خشمگین شدنمون تموم میشه
دینداری ، روانکاوی هر دوشون کمک میکنند به عبور از این مرحله بانو
سلام
تو شرکت نشستم و با خوندن این متن یاد خودم افتادم. هق هق گریه مو
زیر مقنعه خفه کردم تا همکارا نفهمن.....از وقتی ازدواج کردم و با اجبار
همسر دمخور اینطور آدما شدم و دل مشغولیم شده غم و غصه وقت با ارزشمو
فراموش کردم... قبلش دوستانی داشتم........ مثنوی میرفتم.. خودشناسی
میرفتم......کتاب میخوندم...آقای دکتر وقتی مثل من مجبورت کنن اونوقت چیکار
باید بکنی؟
قبلا تهران زندگی میکردم و از امکاناتش مثل مواردی که گفتم
استفاده میکردم. بعد ازدواج اومدم شهرستان...با خودم گفتم ارتباطمو حفظ
میکنم ولی نشد. میدونید چرا؟ چون همسرم منو مجبور میکنه تو مهمونیای زیاد
فامیل پرجمعیتش باشم و درمقایل اونا رو هم دعوت کتم. برا منی که از صبح تا
شب بیرون کار میکنم و آخر هفته مهمون بازی مسخره با این جماعت که دغدغه
شون کف هرم مازلو هست دیگه وقت و انرژی باقی نمی مونه...اگرهم موافقت نکنم
کارمون همیشه قهر ه و شاید به طلاق کشی هم برسه......افسوس
=====================
دکتر شیری :بخشی
از معاشرتهای خانوادگی باعث فرحت ل هم میشود که اگر مطالعه و فیلمهای خوب
نیز کنارش بکذارید خیلی کمتر افسوس میخروید و احساس رشد نیز میکنید
فکر
کنید به علامه طباطبایی به عنوان یه دانشند که 10 سال میانسالی خود را
مجبور شد به خاطر فقر مالی بره آذربایجان کشاورزی کنه...فکر نکنید عمرش
حروم شد. اون شاورزی باعث غنای روح اون آدم شد. انگار تو اون دوران درون
خود ش را داشت شخم میزد
استاد ولی می دونین آخه اگه باهاشون هم صحبت هم نشیم یا بخوایم اونا رو هم
به خط خودمون بیاریم یه جورایی غرور زیادیمونو نشون می ده، بهشون بر می
خوره
=====================
دکتر شیری :خط کسی را عوض نکنید
- ۹۳/۱۲/۲۰
خواستم بگم خدا قوت جدا!
:)
خیلی برام جالب بود که با وجود راه افتادن سامانه؛ هنوز پرقدرت ادامه می دهید ؛ البته که محتوایی که شما اینجا زحمت تدوینش را می کشید در سامانه نیست؛ امیدوارم به زودی بانک این دو مکان خوب پرسش و پاسخ ادغام بشود. (خواست شما هم هست مگه نه؟ :) )
موفق و موید باشید