مردمان خوب این دیار 14
مردمان خوب این دیار 14
وقتی اردیبهشت ۹۰ شروع کردیم به نوشتن بخش “مردمان خوب این دیار “فکر نمیکردیم در این یکسال دهها خاطره خوب از مردمی دریافت کنیم که نمیشناسیمشون ولی آنها مایلند که با درج خاطرات خوبشون از کسبه و راننده ها و اساتید دانشگاهی و…به خواننده ها امید بدهند
هر ازگاهی جوایزی انتخابی به بعضی نویسنده ها فرستادیم برای دست مریزاد گفتن ولی همه بی دریغ نوشتند برامون…تقریبا هر ۱۰ روز یک پست حاوی چند خاطره گذاشته ایم در این وبلاگ یا در سایت اصلی…الغرض خواستم دو خبر بدهم :
از این مطالب در تهیه یک برنامه تلویزیونی در ماه مبارک رمضان با ذکر نام ارسال کننده ، استفاده خواهم کرد
از این مطالب در نشریه ای که از شهریور منتشر خواهد شد و بنده نیز در آن خواهم نوشت ، بهره میبرم
نوشته خوب شما هزاران برابر افزون میشود
خاطرات خوبتان از خانواده/ دوست/ عشق/ کسبه/ دانشگاه/ ادارات برای ما بفرستید
DR@DOCTORSHIRI.COM
رضا
همیشه وقتی یه هیاهویی هست ، یه گوشه ای یک سکوت تلخی برخی را فرا گرفته است. میدنه یعنی هیاهوی عشاق نبی اکرم و صدای دعاهای خالصانه و نمازهای عاشقانه و….اما در این بین صرنوشتهای دیگری نیز هست
سالها قبل در هیاهو و همهمه مرمانی که به زیارت قبر نبی اکرم میرفتند ، وانتی گرفتم که یک عرب من را به محله های فقیر نشین مدینه ببرد و در انجا صحنه هایی دیدم بس تلخ از مردمانی سیه چرده از پیرزن و پیرمرد و کودک گرسنه که بین بلوکهای سیمانی بدون سقف زندگی میکردند .من غذاهای دست نخورده هتل را که زوار نیامده بودند بخورند و بنا بود به دستور اداره سلامت مدینه ظرف یکساعت معدوم شود ، در بسته بندی های شیک برای مردمی پا برهنه آورده بودم…دم آشپز اصفهانی هتل گرم
کم کم نزدیک شدند و از فرط گرسنگی ، رودربایستی را گذاشتند کنار و ۱۶۰ پرس غذا ظرف دقیقه ای ناپدید شد…و من حس کردم بدون قرائت زیارتنامه پیغمبر ، لحظه ای پیغمبر وار زیستم و این بود همه توشه من از سفر به مدینه : محمدی زیستن در یک ثانیه
هزینه درمان پیرمرد پانصد هزار تومان شده بود.دفترچه تامین اجتماعیش ۴ روز بود که اعتبارش تمام شده بود.با دفترچه بیمه روستائی که دستش بود باید صد و شصت هزار تومان پرداخت میکرد.برای تمدید دفترچه تامین اجتماعی باید به یک استان دیگر میرفت و با آن حالش نمیشد.
خانمی که مسئول بیمه بود کلی فکر کرد،تلفن زد،بالا و پائین زد تا بتواند با بیمه تامین اجتماعی هزینه درمان پیرمرد پرداخت شود.بدون اینکه پیرمرد یا کسی از او خواهشی کرده باشد.پیرمرد به ذهنش هم خطور نمی کرد خواهشی کند..فکر میکرد کسی نه به حرفش گوش می دهد و نه آنقدر مهم است که برایش پارتی بازی کنند.نمی دانم خانم مسئول بیمه دقیقا چکار کرد ولی متوجه شدم با زحمت و دردسر فراوان صفحات دفترچه را بررسی کرد و مشکل پیرمرد را حل کرد.
خانم،شما با فرشته هیچ فرقی ندارید.شما بدون گرفتم رشوه و هیچ چشم داشتی مشکل آن مرد را برطرف کردید.مطمئن باشید با این کاری که کردید همیشه دعای خیر این پیرمرد همراهتان است.نه به خاطر صد و شصت هزار تومان.به خاطر دعائی که پیر مرد موقع رفتن برای شما زیر لبش زمزمه میکرد.به خاطر امیدی که در دلش زنده کردید..اینکه هنوز هستند آدمهای خوبی که درد دیگران را درد خودشان می دانند.به خاطر بغضی که از شادی در گلوی پیر مرد بود و دردش را فراموش کرده بود و با مظلومیت خاصی میگفت:یار بی کسان خداست.
فرزانه در اینجا مینویسد
یکی بود یکی نبود ، یه روز پسری با دوستاش رفته بود دفتر استاد قمشه ای ، بعد از اتمام سخنرانی ، استاد اومد طرف پسر ، رو به اون و دختری که کنارش نشسته بود کرد و گفت :ا
هر سکه میشه قلب باشه ، اما هر چی قلب شد دل نمیشه !ا
(شبیه این بود )
یکی دو هفته بعد اون حرف استاد ، اون قلب دیگه دل نشد واسه اون پسر و همه چی تموم شد
- ۹۶/۰۱/۱۲
بسیار خوب بود