مردمان خوب این دیار 15
مردمان خوب این دیار 15
فریدا:
اون روز نوبت من بود
از اونجایی که منم حوصله نداشتم تو شهر بگردم صاف رفتم یه سوپر مارکت بزرگ که همه چیز داشت
اقای فروشنده خیلی بد اخلاق بود و منم جوون و خجالتی
وقتی ازش یه مرغ خواستم چند تا ران هم گذاشت
وقتی یک کیلو گوشت خواستم دو کیلو گذاشت
یک کیلو پیاز را دو کیلو ریخت
دو کیلو سیب زمینی را چها کیلو ریخت
منم بهت زده بهش نگاه میکردم و هی پولمو میشمردمو هی حساب میکردم که کم نیارم آبروم بره
اعتراض های من هم بی هیچ جوابی میموند و آقای فروشنده بدون اعتنا به من به کار خودش ادامه میداد
یه کیسه تخمه افتابگردون هم گذاشت
گفتم آقا من تخمه نمیخوام
دیگه داشتم عصبی میشدم تا بیشتر ادامه نداده سریع گفتم اقا بسه بسه وبا کلی اضطراب گفتم چقد میشه؟؟؟؟
اونم با همون حالت بداخلاقش گفت بردار برو
گفتم آخه . . .
گفت آخه نداره من از سربازا پول نمیگیرم بردار وبرو
گفتم این شهر پر سربازه اگه اینجوری باشه که شما بدبخت میشی
خلاصه منو مجبور کرد که بردارمو برم
من و بچه ها با اون همه خوراکی جشن گرفتیم و هیچ وقت اون روز و اون مرد خوب این دیار رو فراموش نکردیم
خدمتم که تموم شد رفتم پیشش و ازش بابت اون روز تشکر کردم باهاش خداحافظی کردم
در تمام طول مدت تحصیلم همیشه سبک معلمین واستادانم این بود که باید
شاگرد ها ودانشجویان به اساتید سلا م می کردن.ولی در دانشگاه استادی
داشتم بنام افای سلطان القرایی که برامون فلسفه تدریس می کرد وبا وجود
مدارج تحصیلی عالی و سن بالای ۶۰ سال همیشه در دادن سلام به دانشجوهاش
سبقت می جست . دانشجویانی که ۱۷ ۱۸ سال بیشتر نداشتن.این رفتار نیک هیچ
وقت از ذهن دانشجوهاش پاک نشده ونمی شه.
با احترام
لیندا سیدی
—————————————————————————————-
من کارشناس بازرگانی هستم. زیاد میرم وزارت بازرگانی
تو قسمت دبیرخانه اونجا آقای یوسفی نامی هست. این قدر این ادم خوش برخورد و خوش اخلاقه که خدا می دونه
من اخر وقت هم ایشون رو دیدم (اخه اخر وقت زمان خستگی درکردن کارمندای محترمه و اصولا کاری برای ادم انجام نمی دن ولی ایشون با روی گشاده به همه کمک میکنن)
سمانه
- ۹۶/۰۱/۱۲