سوال های ما و جواب های دکتر شیری

آرشیو سوالات پرسیده شده در کامنت های سایت و وبلاگ دکتر شیری

سوال های ما و جواب های دکتر شیری

آرشیو سوالات پرسیده شده در کامنت های سایت و وبلاگ دکتر شیری

سوال های ما و جواب های دکتر شیری

تقدیـــــــم به دکتر شیری عزیز

طبقه بندی موضوعی
Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
وبلاگ-کد جستجوی گوگل
نویسندگان
پیوندهای روزانه

7

چهارشنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۴۵ ب.ظ

هفتمین سری سوال های ما و جواب های دکتر شیری



دکتر با مردی که عاشقم شده ولی من خیلی شک دارم و یه جورایی تمایل به پس زدنش دارم اما دلم نمیاد ضربه بخوره چکار کنم؟

==============

دکتر شیری :

ماز فکری داریم؟؟؟؟؟؟؟اصلا نفهمیدم چی شد؟

+

دکتر منظورم اینه که ایشون احساسات خیلی شدیدو با عرض معذرت تابلو!یی دارن ولی من شخصیت ایشونو نمی پسندم چون اعتماد به نفسشون خیلی ضعیفه علی رغم موقعیت خوبشون و حتی یه جورایی دوست دارم از خودم دورش کنم اما می دونم این کارم باعث میشه ایشون خیلی درخودش بشکنه به خاطر همون اعتماد به نفس ضعیفش.نمیخوام بهش ضربه بزنم اما میدونم که مناسب من هم نیست(ببخشید اگه واضح نگفتمٰ. فکر کردم کامت رو به صورت کلی و مختصر بنویسم)

==============

دکتر شیری :

با این حال بین بد و بدتر ، بهتره که ” بد را انتخاب کنیم





سلام آقای دکتر
من مذهبی هستم و طرفم هم مذهبی بود.تو فوق لیسانس آشنا شدیم و جالب اینکه به طور خودکار تمامی موارد بالا را رعایت کرده بودم و این آقا به شدت علاقه مند شده و به خواستگاری اومد ولی به دلیل اختلاف نظرهای سیاسی شدید بین خانواده ها و علیرغم مذهبی بودن ، پدر و مادر ها موافقت نکردن و چون هردو مون دوست نداشتیم بدون رضایت اونها باشه تصمیم گرفتیم که رابطه تموم بشه و شما خودتون میدونید تا چه حد سخت بود و هر هفته یا هر ماه به بهانه های مخلف برمیگشت و می گگفت که نمی تونم و این حرفها .توی پرانتز بگم از لحاظ شخصیتی آدم خیلی قوی و متکی به خودش نبود و اون موقع کار مشخصی هم نداشت ولی میگفت برنامه هایی داره. و بابام این موارد رو هم بهانه کرد.کلا ی خورده سست عنصره و قاطع نیست و همش منتظر معجزه است! میرفت کربلا دعا میکرد منتظر بود پدر و مادر من یا خودش خواب ببینند و قبول کنند…
با این شرایط که به زور خدافظی کردیم .با وجود ادعای عشق و این حرفها شش ماه بعد که برگشت ، گفت استخاره کرده و گفت که آره دوباره تلاش کنی خوبه ولی با مشکلات زیادی همراهه ، و تو حرفاش گف که چندجا خواستگاری رفته و جواب رد شنیده و من قاطی کردم ….. با عصبانیت بسیار بالا گفتم این چه وضعشه یامی خوای و پای انتخابت هستی ویا برای همیشه برو و با احساسات من بازی نکن! گفتم واقعا واگذار کردمت به خدا!دیگه هرچی پیغام زدو اینا اصلا جواب ندادم ، و شبکه های اجتماعی میزد که دارم دق می کنم و این حرفها و بعد از مدتی تمام شد، دو ماه بعد شنیدم که بله برونش بهم خورده و جالبه دختره قبول نکرده !!!و این مدت درسمون تموم شدو من از محیطی که احتمال میدادم اون باشه نمیرفتم و نمیخواستم ببینمش،
خودم با چه جان کندنی خواستگار می پذیرفتم ، تحت فشار والدینم ولی مورد پسندم نبودن و جور نمیشد!آقای دکتر من میمردم و زنده میشدم که با پسری غیر از اون حرف میزدم!!
ی چند ماهیه که ایمیل درسی بهم میزنه و یا تو شبکه های اجتماعی لایک می کنه و اینا ویا پست میذاره که منظورش اینه که یاد روزهای اول عاشقیش بخیر و….
از طرفی هم ارتباطش با یکی دیگر از همکلاسی هامون{دختر تا حدودی مذهبی و نه زیاد} صمیمی تر شده و زنگ میزنه بهش به بهانه های الکی و پروژه مشترک میگیره ولی همزمان از این پستها هم میذاره ، گاهی دوس دارم جوابشو بدم که این ادعای دروغ عشق نکن ، حالم بهم خورد!!!!
حالا خواستم بگم همه ی این کارهایی که فرمودین رو من به ذات انجام دادم و نشد ولی دل و دماغ انجام این کارها برای آدم جدید رو ندارم {این قضیه دو سال از زندگی من رو گرفت} و اینکه از شخصیت اون طرفم برام بگین لطفا چرا این جوری بود؟؟

==============

دکتر شیری :

خب من فکر میکنم وقتی این شانس را داشته ای که بی بتگی طرف را ببینی، این نحوه زندگی واقعی و مجای که معطل طرف و غلطهای زیادیش با این و اون مانده ای، شیوه نابخردانه ایست!
باید طرف را ذهنا و عملا ” نادیده” بگیری تا نا امید بشه و شاید بفهمه چقدر گنده کارهاش
حتما آماده یک رابطه درست شو





سلام ممنون از مقاله خوبتون واقعا خوشم اومد.

من یه دختر ۲۵ ساله هستم که از نظر ظاهری هم خوش لباسم هم خوش قیافه ..آدم با ایمانیم و حیلی محجوب . یک سال پیش با یکی از همکلاسی های دانشگاهیم آشنا شدم که دقیقا مرد رویاهامه ..ماه تولدمون یکیه ..علایقمون هم همینطور .. خیلی نقاط مشترک داریم . *خودش هم میدونه* حتی گروه خونیمون هم یکیه …من واقعا عاشقشم ولی یه مشکل هست اینکه اون منو فقط واسه دوستی یا بهتر بگم کسب تجربه میخواد ..(از اول هم به این نیت جلو اومده .. اینو بعدا فهمیدم)… هرکاری میکنم که عاشقم بشه ولی فایده نداره … من به خاطر بیماری ای که ۸ سال پیش گرفتم همه ی شورو شوق جوونی و اعتماد به نفس و جذابیت رفتاریمو کاملا از دست دادم و تبدیل شدم به یه دختر دستو پا چلفتی که حتی جذابیت کلامی نداره و نمیتونه ارزش بالای درونی خودشو نشون بده ..انقدر خجالتی هستم که روم نمیشه تو ۹۰% شرایط عکس العمل یا رفتار متاسب از خودم نشون بدم ..
به نظر شما من میتونم کاری کنم که این آدم عاشقم بشه؟ شاید فکر میکنه من آدم جذابی نیستم … یا اینکه فکر میکنه منو شناخته … آخه من آدمیم که تو دراز مدت شناخته میشم..
ممنون میشم کمکم کنید.

==============

دکتر شیری :

من یقین دارم وقتی نسیم بهتر زندگی کنه اتفاقات مهم شروع میکنه به رخ دادن
اتفاقاتی مهمتر از عشق اون مردی که دوستش داری
خود کم بینی جذب کننده باجگیرهای عاطفیه نسیم…نباید مهرطلبی ات را ول کنی به امان خدا
این رابطه تکلیفش معلومه….پسره سنش کمتر از قبول مسوولیت جدی است و تو باید تصمیم بگیری برای بقیه دهه سومت





سلام. اگه دختری دچار یه غشق یکطرفه بشه و خودش متوجه این موضوع باشه که نمی تونه اون مرد رو داشته باشه. و نیز مواجه شدن یا نشدن با اون مرد تا حد زیادی دست خود دختر باشه. اون وقت این دختر باید چیکار کنه باید تا انجا که می تونه از روبه بو شدن با اون مرد جلوگیری کنه؟بذاره رابطه به همین منوال بگذره و از اینکه یه کسی هست که رفتارهاش رو دوست داره لذت ببره؟؟؟واقعا چکار باید کنه؟

==============

دکتر شیری :

خب اگر ارامشش بهم میریزه بهتره نره دیگه
بعدشم عشق سالم به راحتی تو زندگی آدم میاد که آدم نره بشینه عشق نیافتنی را سق بزنه







سلام آقای دکتر.در مورد این موضوع یه سوال دارم که یک دنیا ممنون میشم اگه راهنمایی ام کنید:
دختر نسبتاً مذهبی؛کارشناس ارشد برق؛۲۳ساله ام؛یکسال پیش در محیط کار با پیشنهاد پسری ۲۶ ساله روبرو شدم که ازم خواست حداقل ۱سال منتظرش بمونم.خیلی مقاومت کردم و گفتم منتظرکسی نمیمونم ولی به اصرار ایشون و حسی و اعتمادی که بهش داشتم وارد رابطه شدم.ایشون قول داد که تمام چارچوبای منو رعایت کنه و کاملا عقلانی باهم آشنا شدیم از نظر خونوادگی،اعتقادی و تحصیلات و..باهم تفاهم داشتیم.ایشون علاقشو ابراز می کرد و کادو میداد ولی من به خاطر اون چارچوبا حسمو مخفی کردم…۶ ماه بعد ازم خواست تیپ بدون چادر منو ببینه ولی من با اینکه تازه ۲ ساله چادری شدم، قبول نکردم.ازم خواست واسش فیلم ببرم ولی بازم قبول نکردم(فیلم صحنه داشت) بعد از این مسائل بهم گفت منو بیشتر از خودش قبول داره ولی شکی توی دلش افتاده که حس میکنه ممکنه بعد از حضور خانواده ها بفهمیم که به درد هم نمیخوریم واون وقت دیگه ما به هم وابسته شده باشیم(فکرکنم فکر کرد که من توی مذهب افراط دارم درحالیکه اینطور نیست خیلی عذاب میکشیدم که حسم رو بیان نمی کردم اما افراط کردم توی چارچوبام..).کاملا محترمانه بهم گفت بهتره منتظرش نمونم و اون بعد از جور شدن شرایطش اقدام میکنه وشایدم من تا اون موقع با کس دیگه ای از خواستگارام ازدواج کرده باشم وشایدم نه(همون چیزی که من اولش ازش خواسته بودم).انگار همه چی رو به دست تقدیر بسپریم.منم در کمال ناراحتی قبول کردم.چند ماه بعد به علت مسائل کاری یه بار بهش پیام دادم(چند هفته قبل)اون هم جواب داد،منطقی و خوب مثل قبل.اما دکتر هنوزم هر خواستگار دیگه ای که برام میاد بیشتر یقین میکنم که بهتر از اون گیرم نمیاد.
چه روشی پیش بگیرم که اونو به سمت خودم بکشونم که نه غرورم لکه دار بشه و هم بهش برسم؟به خصوص که الان یکسال گذشته و شرایط ازدواجو داره.دیگه توی یه محیط هم کار نمیکنیم که ببینمش.یا به نظر شما باید کلاً فراموشش کنم؟ چون باهم تفاهم داشتیم بهش علاقه مند شدم..

==============

دکتر شیری :

خیلی ریسکی میشه این قصه
به نظرم اگر محیطی باشه تا بتونید ، خود واقعی ترتون را نشونش بدید بهتره ولی مهیا کردنش سخته




لینک اصلی تمام سوال های این پست

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی